-
بی همدم
چهارشنبه 4 شهریورماه سال 1388 17:27
چه کسی می داند ... که من دیوانه ... چه درون دل خود می ریزم ...
-
گذشت ...
شنبه 23 خردادماه سال 1388 22:15
داره می گذره ... اول شب عید بود ... بعد شد یه ماه ... بعد شد دو ماه ... داشت کم کم می شد سه ماه که ... داستان برعکس شد ... اول دو هفته دیگه ... بعد یه هفته دیگه ... بعد چند روز دیگه ... بعد یه روز دیگه ... حالا هم ... شاید یه ساعت دیگه ... شاید چند ساعت دیگه ... شایدم ... و بعد ... شاید همیشه ... شاید هیچ وقت ... نمی...
-
سایه ...
یکشنبه 16 فروردینماه سال 1388 14:20
سیاهیم نه از جنس سنگ است از کاغذ کاربنی است که روی خورشیدم گذاشته اند ... سیاهیم از جنس بلور شکسته است و رسوب تنش گرد و خاک صد ساله ... مرا به زمین کوبید و خاک مال کرد و رفت ....